محل تبلیغات شما

السلام علیک یا امیرالمومنین علیه السلام



همایش کوه‌پیمایی خانواده در کوهستان پارک پنجه علی بندرعباس برگزار شد.

به گزارش

، منطقه خلیج‌فارس، این همایش کوه‌پیمایی با حضور خانواده‌های بندرعباسی از مجموعه فرهنگی ورزشی دوراهی ایسینی بندرعباس تا زیارتگاه پنجه علی با شعار هر نفر یک نهال برگزار شد و با کاشت 400 نهال در محوطه کوهستان پارک توسط شهروندان و با حضور کمیته همگانی دوچرخه‌سواری هرمزگان صبح امروز همراه بود و به شرکت‌کنندگان به‌قیدقرعه جوایز ارزنده‌ای اهدا شد


پیگیری‌ها برای فراهم‌سازی بستر توسعه به خصوص زیرساخت جاده، آب و برق ادامه داشت تا با همت شورای شهر و شخص خطیب‌زاده معروف به بپ گپوی شورای شهر، شهرداری وارد عمل شد، این اقدامات جسته و گریخته ادامه داشت تا در زمان شهردار فعلی که در یک حرکت جهادی طی سه سال اخیر جاده آسفالته، ورودی زیبا و اقداماتی برای برقدار شدن و رفع مشکل آب نظرگاه در دستور کار قرار گرفت.

خالو عوض که از صحبت زیاد گلویش خشک شده بود استکان چای سردش را سرکشید و با آهی که نشان از آرامش است؛ ادامه داد: خوشحالم که امروز شاهد آبادانی این مکان هستم و امیدوارم  زنده باشم و بار دیگر شاهد برگزاری رسوم سابق و همدلی مردم شهرم در این مکان تاریخی مذهبی باشم.

نزدیک اذان مغرب بود و هوا رو به تاریکی می رفت که خالو عوض یکی از متصدیان نظرگاه را صدا کرد و از او خواست تا موتور برق نسبتا کوچک نظرگاه را روشن کند، با بلند شدن صدای موتور برق که در کوه منعکس می‌شد؛ روشنایی مختصر اما چشم نوازی محوطه نظرگاه، پارگینگ و زائر سرا را روشن کرد. نور سبز رنگ و عرفانی بربام گنبد پنجه علی (ع)از دوردست‌ها هم قابل رویت بود. به دلیل گرمی هوا ناتوانی موتور برق برای تامین برق کولر، زیراندازها برای برپایی نماز بیرون نظرگاه پهن شد و تمام زائرین با اقتدا به خالو عبدالله‌پور ساحلی نماز عشق را اقامه کردند و برای آبادانی شهرشان و توفیق مدیران و کارکنان دستگاه‌های پرتلاش که برای توسعه شهرشان عرق می ریزند دست به دعا شدند.
 


مردم شهر به خصوص ساکنان محلات نزدیک به پنجه علی (ع)برای رسیدن روز جمعه ثانیه شماری می‌کردند، چرا که در یک روز بیاد ماندنی در کنار خانواده و فامیل در فضایی زیبا و عرفانی برای هم خاطره ساز می‌شدند، این رسم ادامه داشت تا زمان پیروزی انقلاب، نمی‌دانم چه دلیلی داشت اما عده‌ای با این رسم مخالفت کردند و از برگزاری آن جلوگیری به عمل آمد.

سال‌ها گذشت و دیگر نظرگاه پنجه علی (ع) به یک منطقه ممنوعه تبدیل شده بود. جایی که تنها برای عده‌ای خلافکار امن بود تا اواخر دهه هفتاد بود که با دوستان و بچه‌های مسجد مشهدی سکینه تصمیم گرفتیم به غربت پنجه‌علی (ع) پایان دهیم، نامه‌نگاری‌ها و رایزنی‌ها شروع شد از اوقاف گرفته تا سازمان تبلیغات و سایر دستگاه‌های فرهنگی، البته همزمان دست روی دست نگذاشتیم و منتظر نماندیم  وآستین‌ها را بالا زدیم و با گروهی از دوستان وارد میدان شدیم، با دست خالی اقدام به خشت زدن کردیم و زائرسرا را بنا کردیم و مجددا آبادی را به این مکان باز گرداندیم.


آنچه در خصوص آداب زیارت باید بگویم خیلی زیبا و جذاب است، همانگونه که همه شما می‌دانید، بندرعباس و مردم جنوب، مردمی هستند معتقد، متدین و عاشق موسیقی؛ مردم این خطه در اغلب فعالیت‌های شان از کار و صیادی گرفته تا عزا و عروسی از آلات موسیقی و نواهای مختلف بهره برده‌اند. شاید برایتان جالب باشد، زائرانی که قصد زیارت پنجه علی را داشتند از هر نقطه شهر بندرعباس از محلاتی نظیر نایبند، خواجه عطا، نخل ناخدا، سر ریگ، پشت شهر از نقطه حرکت با نواختن ساز جفتی و دهل همه را از نذری که داشتند مطلع می‌کردند و تا رسیدن به نظرگاه آوای ساز ادامه داشت.

البته نوایی که سوز عرفانی عشق را جایگزین طرب کرده بود، این بخش را خودم هم به خاطر دارم چرا که تا سال‌های نه چندان دور همچنان ادامه داشت، زائرین قبل از حضور از پر بودن برکه آب در پنجه‌علی مطمئن می‌شدند و وسائل مورد نیازشان را از قبیل دیگ و سایر امکانات اولیه با استفاده از چهارپا به این نقطه منتقل می‌کردند و مردم روز بعد از ساعات اولیه صبح که اغلب جمعه‌ها را برای ادای نذر در نظر می‌گرفتند با شوق و اشتیاق مسیر را برای گذراندن یک روز شاد و عرفانی  طی می‌کردند.

پس از رسیدن به مقصد تا ساعت‌ها نواختن جفتی و دهل ادامه داشت تا نزدیکی اذان، خیلی جالب بود بزرگ و کوچک، زن و مرد برای نماز حاضر می‌شدند، بعد از ادای نماز جلسه، روضه برقرار می‌شد و مردم زیارت می‌کردند و نهار صرف می شد و دوباره صدای جفتی فضای کوهستان را پر می‌کرد، همه چیز در جای خودش قرار داشت هم زیارت و اعتقادات و هم تفریح و شادی در سایه عشق به اهل بیت (ع).
 


پیرمرد خوش سیما که حاج عوض چشم براه نام داشت خودش را کلیددار نظرگاه پنجه علی(ع) معرفی کرد  سینی چای را جلوی بچه‌های گروه کشید و شیرینی تعارف کرد. باد نسبتا شدیدی با توجه به بلندی نقطه‌ای که قرار داشتیم مشغول وزیدن بود و دیگر خبری از شرجی و نمناکی هوای ساحلی شهر نبود.

حاج عوض که از اینجای گزارش وی را خالو می‌نامیم آستین‌های پیراهنش را که پس از تجدید وضو هنوز بالامانده بود پائین کشید و با یک دست به سمت شهر و مشخصا به محله قدیمی دوراهی ایسینی اشاره کرد و گفت: یادش بخیر قبلا برای رسیدن به این جایی که الان نشسته‌ایم باید چه راه سختی را طی می‌کردیم، از رودخانه رد می‌شدیم و از صخره بالا می‌رفتیم، راه ماشین رو نبود که مثل الان 5 دقیقه‌ای به این نقطه برسید.

چشمانش را بسته بود و خاطراتش را مرور می‌کرد من از فرصت استفاده کردم خواستم به گزارش سامانی بدهم و سوالاتی طرح کنم، پرسیدم  خالو جان لطف کنید از تاریخ این نظرگاه بگویید، از آئین و رسوم زوار و برنامه‌هایی که اینجا اجرا می‌شد؟ خالو با رویی گشاده اما چشمانی متفکر رو به گنبد سبز نظرگاه پنجه علی (ع)کرد و گفت: سن من که 74 ساله اما پدر بزرگ خانمم که اون هم از قدیمی‌ها شنیده بوده تاریخ اینجا را به بیش از 200 سال نسبت میدن به زمانی که این جا به واسطه قرار گرفتن در مسیر عبور کاروان‌هایی که از شهرها و روستاهای شمالی استان و استان‌های همجوار به مرکز شهر بندرعباس تردد داشتند قرار داشته و این برکه آب هم در کنار یک کاروانسرا و استراحتگاه مهر تائیدی هست بر این ادعا.

کاروان‌ها پس از طی مسیری طولانی در این نقطه استراحت کرده و بعد به برکه‌گرد» در محله شاه حسینی می‌رفتند و پس از خرید و داد وستد در مرکز شهر مجددا همین مسیر را برای بازگشت انتخاب می‌کردند.

کمی پائین تر از برکه آب، قبرستانی قدیمی هست که کسی نمی‌داند چه کسانی را در آغوش گرفته، اما به نظر می‌رسد مسافرانی هستند که جانشان را به دلیل سختی سفر از دست داده‌اند و در این منطقه به خاک سپرده شده‌اند.



از بلوار امام خمینی (ره) به بلوار جمهوری اسلامی و در ادامه به بلوار شهید رجایی رسیدیم؛ بایستی عرض شهر بندعباس را طی می‌کردیم تا از جاده تصفیه خانه فاضلاب به ورودی نظرگاه پنجه علی(ع) می‌رسیدیم.در تصورمان با توجه به خاطراتی که شنیده بودیم، رسیدن به این منطقه را سخت و طاقت فرسا فرض می‌کردیم و اینکه باید یک جاده خاکی با موانع مختلف را طی کرده و کوهنوردی کنیم تا به این زیارتگاه برسیم؛ اما زمانی که به ورودی مسیر رسیدیم خبری از جاده خاکی و سنگلاخی نبود وبلکه جاده‌ای آسفالته و یکدست و نهال‌هایی در دو طرف جاده که بیانگر اقدامات عمرانی و توجه بود، نظرمان را به خود جلب کرد.کمی جلوتر سازه‌هایی شکیل و استاندارد که نشان از برنامه‌ریزی و توسعه داشت خودنمایی می‌کرد، تابلوهایی که تعیین کننده مسیر و خدمات بود، دلگرم شدیم و به راهمان ادامه دادیم و کمتر از 5 دقیقه با گذر از یک جاده زیبا و پیچ در پیچ که با عبور از دل کوهستان، تداعی کننده خاطرات سفر به مناطق کوهستانی غربی کشور بود به بلندترین نقطه این جاده رسیدیم، احساس خوبی بود شهر در زیرپایمان قرار داشت انگار به بام شهر رسیده‌ایم و از آنجا نظاره‌گر وسعت شهر، ساحل و دریا هستیم.این جاده زیبا در بالاترین نقطه کوه به محوطه‌ای ختم می‌شد که ساختمان نظرگاه و سازه‌هایی زیبا و آلاچیق‌گونه که حکم زائرسرا را نیز داشت خودنمایی می‌کرد، در قسمت غربی این نظرگاه برکه‌ای سر به فلک کشیده از زندگی سخن می‌گفت و کارگران سخت مشغول کار و تلاش بودند تا با خلق سازه های جدید، آبادانی را به این مکان دیدنی هدیه کنند.صدای فریاد و خنده بچه‌ها در محوطه بازی که با تاب و سرسره و دیگر وسایل بازی تجهیز شده بود محیط را از شادی و نشاط آکنده ساخته بود، در مرکز این محوطه نسبتا بزرگ، ساختمانی قدیمی اما زیبا با گنبدی سبز رنگ خودنمایی می‌کرد با تابلویی مزین به نام امیرالمومنین علی‌ابن ابیطالب(ع) که ناخودآگاه حس عرفانی خاصی فضا را پرکرد، حسی که بیانش مشکل است نه تنها من بلکه دیگر اعضای گروه و همه کسانی که پا به این مکان بگذارند به یکباره به حسی مشترک خواهند رسید، حسی با رنگ و بوی خدایی، که نشان از عشق به اهل بیت (ع) دارد.به دنبال تکمیل گزارش مشغول عکس گرفتن بودیم که به ناگاه مردی ‌نما با محاسن و لباسی کاملا سفید با لبخندی برلب ما را به سمت خود خواند، در چهره‌اش جاذبه خاصی داشت، مریدانه از دعوتش استقبال کردیم، روبروی درب نظرگاه با فاصله 15 متر بر روی سکویی که در گویش محلی به آن مهتابی می‌گویند زیراندازی پهن شده بود و وسایل پذیرایی نظیر چای و شیرینی گذاشته بود. شاید از قبل منتظر مهمان بود، با رویی گشاده و خنده‌ای که از صورتش محو نمی‌شد ما را پذیرفت، زمانی که از هویت و نیت ما اطلاع پیدا کرد، مهربانیش دو چندان گشت.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آژانس مسافرتی قصران گشت