پیرمرد خوش سیما که حاج عوض چشم براه نام داشت خودش را کلیددار نظرگاه پنجه علی(ع) معرفی کرد سینی چای را جلوی بچههای گروه کشید و شیرینی تعارف کرد. باد نسبتا شدیدی با توجه به بلندی نقطهای که قرار داشتیم مشغول وزیدن بود و دیگر خبری از شرجی و نمناکی هوای ساحلی شهر نبود.
حاج عوض که از اینجای گزارش وی را خالو مینامیم آستینهای پیراهنش را که پس از تجدید وضو هنوز بالامانده بود پائین کشید و با یک دست به سمت شهر و مشخصا به محله قدیمی دوراهی ایسینی اشاره کرد و گفت: یادش بخیر قبلا برای رسیدن به این جایی که الان نشستهایم باید چه راه سختی را طی میکردیم، از رودخانه رد میشدیم و از صخره بالا میرفتیم، راه ماشین رو نبود که مثل الان 5 دقیقهای به این نقطه برسید.
چشمانش را بسته بود و خاطراتش را مرور میکرد من از فرصت استفاده کردم خواستم به گزارش سامانی بدهم و سوالاتی طرح کنم، پرسیدم خالو جان لطف کنید از تاریخ این نظرگاه بگویید، از آئین و رسوم زوار و برنامههایی که اینجا اجرا میشد؟ خالو با رویی گشاده اما چشمانی متفکر رو به گنبد سبز نظرگاه پنجه علی (ع)کرد و گفت: سن من که 74 ساله اما پدر بزرگ خانمم که اون هم از قدیمیها شنیده بوده تاریخ اینجا را به بیش از 200 سال نسبت میدن به زمانی که این جا به واسطه قرار گرفتن در مسیر عبور کاروانهایی که از شهرها و روستاهای شمالی استان و استانهای همجوار به مرکز شهر بندرعباس تردد داشتند قرار داشته و این برکه آب هم در کنار یک کاروانسرا و استراحتگاه مهر تائیدی هست بر این ادعا.
کاروانها پس از طی مسیری طولانی در این نقطه استراحت کرده و بعد به برکهگرد» در محله شاه حسینی میرفتند و پس از خرید و داد وستد در مرکز شهر مجددا همین مسیر را برای بازگشت انتخاب میکردند.
کمی پائین تر از برکه آب، قبرستانی قدیمی هست که کسی نمیداند چه کسانی را در آغوش گرفته، اما به نظر میرسد مسافرانی هستند که جانشان را به دلیل سختی سفر از دست دادهاند و در این منطقه به خاک سپرده شدهاند.
نظرگاه ,شهر ,علی ,ع ,خالو ,پس ,پس از ,علی ع ,نظرگاه پنجه ,پنجه علی ,حاج عوض
درباره این سایت